خصوصی

خصوصی یعنی خصوصی دیگه....

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند


          مثل آسمانی که امشب می بارد....

 
                            و اینک باران


بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند


                و چشمانم را نوازش می دهد


تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم .....
.

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 16:4 توسط بهروز | |

شب سردي است و من افسرده
راه دوري است و پايي خسته
تيرگي هست و چراغي مرده
مي كنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سايه اي از سر ديوار گذشت
غمي افزود مرا بر غم ها
فكر تاريكي و اين ويراني
بي خبر آمد تا به دل من
قصه ها ساز كند پنهاني
نيست رنگي كه بگويد با من
اندكي صبر سحر نزديك است
هر دم اين بانگ برآرم از دل
واي اين شب چه قدر تاريك است

خنده اي كو كه به دل انگيزم ؟
قطره اي كو كه به دريا ريزم ؟
صخره اي كو كه بدان آويزم ؟
مثل اين است كه شب نمناك است
ديگران را هم غم هست به دل
غم من ليك غمي غمناك است

(سهراب سپهري)

نوشته شده در دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:22 توسط بهروز | |


Power By: LoxBlog.Com